کد مطلب:106549 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:169

خطبه 164-آفرینش طاووس











[صفحه 556]

از خطبه های آن حضرت علیه السلام است، در آن شگفتیهای آفرینش طاووس را بیان می فرماید: نعقت: فریاد زد، اخادید: شكافها و دره های زمین، عباله: ستبری بدن، نسق: نظم، فجاج: جمع فج، راه میان دو كوه، (خداوند آفریدگانی شگفت انگیز از جاندار و بی جان و آرام و جنبان پدید آورده، و دلایلی روشن بر لطف آفرینش و عظمت توانایی خویش اقامه كرده است، آن چنان كه خردها در برابر او رام گشته و زبان به اعتراف گشوده و سر بر فرمان او نهاده، و آوای نشانه های یگانگی او در گوشهای ما طنین اندخته است، مرغان رابه اشكال گوناگون بیافرید، برخی را در شكافهای زمین، و گروهی را در زمینهای پهناور، و دسته ای را بر ستیغ كوهها جای داده است، پرندگانی كه دارای بالهای گوناگون و شكلهای متفاوتند، همه رشته فرمانبرداری او را بر گردن دارند، و در امواج هوای باز و فضای پهناور پر و بال می زنند، آنها را با اشكال شگرفت و نمایان، از نیستی به هستی درآورد، و كالبدشان را با استخوانهای مفاصل كه پنهان است پیوست داد، و برخی از آنها را به سبب ستبری و سنگینی اندام از این كه به آسانی و سرعت اوج گیرند بازداشت، و آنها را آن چنان قرار داد كه نزدیك زمین به پروا

ز درآیند، و آنها را با همه اختلافی كه دارند به لطف قدرت، و دقت صنعت خود به رنگهای گوناگون درآورد، برخی از آنها را در قالب رنگی قرار داده كه رنگ دیگری با آن آمیخته نیست، و دسته ای را به گونه دیگری رنگ آمیزی كرده و طوقی به رنگ دیگر به گردن آنها قرار داده است. هدف از این خطبه بیان عجایب خلقت و شگفتیهای آفرینش الهی به منظور توجه به آنها و تفكر در عظمت و قدرت اوست، معنای واژه ابتداع را پیش از این گفته ایم، و مراد از موات هر چیزی است كه جاندار نیست، و مقصود از ساكن آنچه مانند زمین است می باشد، و دارندگان حركت، افلاك و ستارگانند، شواهد البینات عبارت از دلایلی است كه در نزد عقول بشری با مشاهده ظرافتهایی كه در آفرینش آفریدگان به كار رفته، و گویای لطف صفت و كمال قدرت اوست ثابت و محقق گشته است، و در برابر این دلایل و راههای روشنی كه برای شناخت خداوند و اقرار به وجود او و لزوم فرمانبرداری از اوامرش موجود است سر تسلیم فرود آورده اند، و چون این دلایل شدت ظهور و بانگ بلندی در گوش عقل دارد برای این آواز و رسوخ آن در گوشها واژه نعیق را استعاره فرموده است، نخستین ما در جمله ما انقادت له مفعول فاقام در جمله پیش است، و ضمیر له

به ما در جمله مذكور باز می گردد، و ضمیر به در جمله معترفه به وله در عبارت مسلمه له به الی الله برگشت دارد، و ضمیر دلائله متحمل است به هر یك از این دو باز گردد، دومین ما در جمله و ماذرا بنابراین كه به ضمیر دلائله كه مضاف الیه است عطف شده است، محلا مجرور است، و معنا چنین است كه: دلایل یگانگی او و براهین آنچه را بیافریده در گوشهای ما بانگ برآورده است، و ما پیش از این بیان كرده ایم كه چگونه كثرت مخلوقات و تنوع و اختلاف آنها دلیل بر یگانگی و یكتایی او است، پرندگانی را كه خداوند در شكافهای زمین جای داده از قبیل مرغ سنگخواره و نوعی جغد است، و آنها را كه در زمینهای پهناور سكنا بخشیده امثال كبك است، و مرغانی را كه بر ستیغ كوهها نشمین داده مانند شاهین و صفر (به فارسی آن را چرغ گویند) و دیگر مرغان بلندپرواز است. پس از این امام (ع) اختلاف مرغان را از نظر چگونگی بالها و شكل، و كیفیت آفرینش آنها برحسب قدرت و حكمتی كه خداوند دارد بیان می كند، و سپس به نحوه پیدایش و ایجاد آنها به صورتهای گوناگون و رنگهای متفاوت و به هم پیوستن اجزای بدن آنها، و درشتی و ستبری برخی از این مرغان اشاره می كند كه به سبب سنگینی جثه مانند شتر مرغ ق

ادر به پرواز در هوا نیستند، و به دنبال این گفتار از لطف حكمت و ظرافتی كه در تنظیم رنگهای گوناگون این مرغان به كار رفته و رنگ آمیزیهای شگفت آوری كه از آنها شده سخن گفته و می فرماید برخی از اینها در قالب یك رنگ آفریده گردیده اما بر گردن آنها طوقی به رنگ دیگر قرار داده شده است همانند فاختگان،

[صفحه 557]

زیفان: با كبر و ناز خرامیدن، ار: عمل زناشویی، ملاقح: آلات پیوند و اعضای تناسلی، نویی: ناخدای كشتی، قلع الداری: بادبان منسوب به دارین، و آن جزیره ای است در سواحل قطیف از شهرهای بحرین كه گفته می شود عطریات از هند به آن جا آورده می شده و اكنون ویران است و در آن آبادی و سكنه ای نیست، و دارای آثار باستانی است. عنجه: آن را كج كرد، یختال: دچار خودپسندی می شود. اعتلام: شهوت شدید، ضفتی جفونه: دو سوی پلكهایش، منبجس: منفچر، دارایه: خطهای دایره مانند نی پرهایش، عقیان: طلا، فلذ: جمع فلذه، تكه یا قطعه، زبرجد: گفته شده همان زمرد است و نیز به لعل بدخشان اطلاق می شود. عصب: جامه هایی است كه در یمن یافته می شود، نطقت باللجین: به نقره آراسته و به او بسته شده است، مضاهات: مشابهت، معول: ناله كننده، وشاح: پارچه ای است كه از چرم بافته و به جواهر آراسته می شود و زنان بر دوش می اندازند و تا پهلوهای خود را بدان می پوشانند، نجمت: پدیدار شد. قنزعه: كاكل سر، ظنبوب: طرف ساق پا، تلفع: لباس پوشیدن، وسمه: با كسر سین یا سكون آن نام درختی كه آن را عظلم گویند و از آن برای رنگ استفاده می شود. یاتلق: می درخشد،

ادمجه: استوار گرانید آن را، ذره: مورچه، بصیص: تابش، مداری: جمع مدری، چوبی است كه مانند انگشتان دست شاخه های نوك تیزی دارد كه مواد خوراكی را با آن پاك می كردند. جنی: بر وزن فعیل به معنای مفعول، چیده شده، حمش: باریكی، زقا: فریاد زد، الدیكه الخلاسیه: خروس دو رگه كه از نژاد مرغ هندی و ایرانی به وجود آمده باشد. صیصیه: ناخن پشت پای خروس اسحم: سیاه یقق: سپیدی خالص، تتری: پیاپی، همجه: مگسهای ریز كه مانند پشته اند، و از شگفت انگیزترین اینها آفرینش طاووس است كه آن را به بهترین نحو موزون و متناسب بیافریده، و رنگهای آن را به نیكوترین وجهی در كنار هم چیده و تنظیم كرده است، با بالی كه ریشه های آن را به هم پیوسته و با دمی كه دنباله آن را طولانی قرار داده است، هنگامی كه به سوی جفت خود گام برمی دارد، دم تا شده اش را می گشاید، و آن را بالا برده، سایبان خود می گرداند، در این موقع دمش به بادبان گشتی شهر دارین می ماند كه ناخدایش هر لحظه آن را به سویی می چرخاند، به رنگهای خود می بالد، و با حركت دادن دم به خویش می نازد، مانند خروس با ماده اش می آمیزد و مانند نرهای پر شهوت با او درآمیخته باردارش می كند، من شما را ح

واله می دهم كه این را به چشم ببینید، و مانند كسی دیگر به سند ضیعفی رجوع نمی دهیم، و اگر چنان باشد كه برخی گمان می كنند آبستنی طاووس به سبب قطره های اشكی است كه از چشمان جنس نر سرازیر می گردد و به دور پلكهای آن حلقه می زند، و طاووس ماده آن را می نوشد، و بدون این كه نر با آن بیامیزد تخم گذاری می كند، پنداری است كه از آنچه درباره منقار در منقار نهادن و جفتگیری كلاغ می گویند شگفت تر نیست. باری به نظر می آید نی پرهای طاووس میله هایی از نقره است، و از آنچه بر آنها روییده دایره هایی شگفت انگیز همچون هاله به گرد ماه است، و خورشیدهایی كه بر آنها نقش بسته از زرناب و پاره هایی از زبرجد است، و اگر پرهایش را به آنچه از زمین می روید تشبیه كنی، باید گفت دسته گلی است كه از همه گلهای بهاران چیده شده است، و اگر آن را به پوشیدنیها مانند كنی همچون حله های پر نقش و نگار، و یا جامه های خوشرنگ و زیبای یمانی است، و چنانچه آن را به زر و زیورها همانند گردانی شبیه نگینهای رنگارنگی است كه در میان نقره جواهرنشان نصب شده باشد، این مرغ رنگین بال، خود پسندانه و متكبرانه می خرامد، و به دم و بالهایش می نگرد، و از زیبایی پوشش و دلارایی رنگهایش

قهقهه سرمی دهد. اما هنگامی كه به پاهایش نظر می اندازد، به زاری فغان می كشد، و به آوازی كه بیانگر درخواست كمك و یاری و گویای درد واقعی اوست ناله می كند، زیرا پاهایش مانند پاهای خروس خلاسی باریك و زشت است و در یك سوی پایش ناخنكی پنهان روییده شده است. در محل یال آن كاكلی سبز رنگ و پر نقش و نگار قرار گرفته، و برآمدگی گردنش همچون ابریق، و از گلوگاه تا روی شكمش به رنگ وسمه یمانی و یا همجون لباس دیبایی است كه مانند آینه صیقلی شده باشد، و گویی چادر سیاهی به خود پیچیده كه از بسیاری شادابی و براقی، رنگ سبز پر طراوتی به آن آمیخته شده است، و در كنار شكاف گوش آن خطی است به رنگ گل بابونه بسیار سفید و به باریكی سرقلم كه سفیدی این خط در میان آن سیاهی می درخشد، و كمتر رنگی است كه طاووس را از آن بهره ای نباشد، و رنگهای آن به سبب جلا و براقی و درخشش حریر گونه و شادابی بر دیگر رنگها برتری دارد، او مانند گلهای پراكنده ای است كه بارانهای بهاری و گرمای تابستان آنها را پرورش نداده است. طاووس گاهی از پرهای خود جدا می شود، و از جامه خود بیرون می آید، پرهای آن پیاپی ریخته می شود ولی پس از آن پی در پی می رویند، و همچون برگ درختانند كه

از بیخ فرو می ریزند و دوباره پشت سر هم می رویند، تا این طاووس به شكل نخستین خود باز می گردد، رنگ پرهای نو با كهنه آن هیچ تفاوتی پیدا نمی كند، و رنگی در جای رنگ دیگر گلی و بار دیگر به رنگ سبز زبر جدی و دیگر بار زرد طلایی رنگ نشان داده می شود. بنابراین چگونه می توان ژرفای اندیشه ها، و ذوق و درك خردها، به راز آفرینش این مخلوق دست یابد، و یا سخن پردازان اوصاف آن را به رشته نظم درآورند، و حال آن كه كوچكترین اجزای آن، اندیشه ها را از درك چگونگی خود زبون، و زبانها را از توصیف آن ناتوان ساخته است. پس منزه است خداونی كه خردها را از وصف آفریده ای كه در پیش دیده آنها جلوه گر است حیران گردانیده، با این كه آن را محدود، مخلوق، مركب و رنگین می بینند، و زبانها را از بیان فشرده ای از حال آن ناتوان، و از ادای وصف آن درمانده ساخته است. پاك و منزه است خداوندی كه برای مورچگان خرد و پشه های ریز، دست و پا قرار داده، و بزرگتر از اینها مانند ماهیهای بزرگ و فیلها را بیافریده است، و بر خویش واجب فرمود هر جسمی كه روح در آن دمیده نجنبد مگر این كه مرگ وعده گاه آن و نیستی پایان آن باشد.) سپس بیان حال طاووس را آغاز می كند، و از لطافت و ظر

افت آفرینش آن، و این كه همه رنگها در خلقت آن به كار رفته سخن می گوید، و چه نیكو و كامل آن را توصیف فرموده به گونه ای كه بیانی رساتر و بلیغ تر از این سخنان كه مشتمل بر همه حكمتها و لطایف موجود در این مخلوق است ممكن نیست، اما برخی از الفاظ آن حضرت نیازمند توضیح است كه در زیر بیان می شود: مراد از قصب (نی) نی پرهای دم و دو بال طاووس است، و مقصود از اشراج به هم پیوند دادن و پیوسته كردن بن و ریشه آنها به اعصاب و استخوانهای این حیوان و درآوردن آنها در یكدیگر است، گفتار آن حضرت درباره چگونگی به جنبش درآمدن طاووس نر برای آمیزش با ماده خود توصیف كسی است كه آن را به چشم دیده و با دقت آن را مورد بررسی قرار داده باشد، تشبیه دم آن در هنگامی كه درصدد جماع و آمیزش است به بادبان كشتی دارین تشبیهی بسیار زیباست، زیرا طاووس در این حالت پرهای دمش را می گشاید و آن را پخش، و سپس آن را بلند كرده و راست نگه می دارد و در این موقع درس همچون بادبان كشتی می ماند كه بر پا شده باشد، و این تشبیه را با ذكر جمله عنجه نوتیه (ناخدا بادبان را به هر سو می گرداند) كامل فرموده است، زیرا كشتیبانان شراع یا بادبان كشتی را گاهی سخت و محكم، و زمانی سست

و رها می كنند و در موقعی آن را به سوی راست و زمانی به سمت چپ می چرخانند، و این به مقتضای مسیر و مقصد آنهاست كه لازم می آید از سویی به سوی دیگر حركت كنند، از این رو این حیوان را در هنگامی كه برای آمیزش با ماده اش می خرامد و با عشوه و ناز دمش را می گشاید و به هر سو می گرداند به كشتیبانان و كاری كه در گشودن و گردانیدن بادبان كشتی می كنند تشبیه كرده است، این مشابهت را آن چنان كه باید، كسانی می توانند درك كنند كه طاووس را در این حال دیده، و كشتی را در پیمودن دریا مشاهده كرده باشند، و به همین سبب فرموده است كه من تو را به دیدن این جریان حواله می دهم، نه مانند آن كسی كه تو را به سندی ضعیف رجوع دهد، این كه امام (ع) در جمله كانه قلع داری واژه دارین را ذكر فرموده برای این است كه این كلمه نام بندری بوده كه در زمان آن حضرت آباد و معمور بوده است. فرموده است: و لو كان كزعم من یزعم... تا المنبجس. یعنی اگر حال طاووس در آمیزش با ماده خود آن چنان باشد كه می پندارند، و این اشاره به گفتار كسانی است كه پنداشته اند اشك طاووس نر سرازیر شده بر گرد پلكهای آن حلقه می زند سپس طاووس ماده می آید و از آن می نوشد و در نتیجه باردار می گردد،

در برخی از نسخه ها به جای تسفحها مدامعه، تنجشها مدامعه روایت شده كه در این صورت به معنای این است كه چشمانش پر از اشك می شود و در آن حلقه می زند، باری امام (ع) این پندار را درست نمی داند و فرموده است: این گمان از آنچه درباره آبستنی كلاغ می گویند شگفت آورتر نیست، درباره آبستن شدن كلاغ، عربها بر این گمان بودند كه این حیوان جفت گیری نمی كند، و از مثلهای عرب است كه: اخفی من سفاد الغراب یعنی فلان چیز پوشیده تر از جفت گیری كلاغ است، چنین گمان می كردند كه آبستنی كلاغ بر اثر این است كه نر و ماده آن، منقار یكدیگر می نهند، و ماده آن با چشیدن جزیی از آبی كه در سنگدان نر است باردار می شود. البته این كار در بسیاری از پرندگان مانند كبوتر و جز آن مقدمه نزدیكی و آمیزش آنهاست، و در طاووس و كلاغ نیز غیر ممكن نیست اما مكان آن در اینها بعید به نظر می رسد. علاوه بر این شیخ در كتاب شفا نقل كرده كه: آبستن شدن كبك به سبب شنیدن صدای كبك نر و بادی است كه از سوی آن به ماده می وزد، و گفته است: گروهی از این پرندگان كه نام برده شد، هنگامی كه نر و ماده آنها با یكدیگر برخورد می كنند، منقارهای خود را به یكدیگر چسبانده و در هم فرو می برند و ا

ین همان جفتگیری و آمیزش آنهاست، جاحظ در كتاب الحیوان نقل كرده است كه: طاووس ماده گاهی بر اثر وزش باد تخمگذاری می كند، و این به سبب آن است كه باد در عبور خود از پستیها و بلندیها از كنار طاووس نر می گذرد و بوی آن را به همراه خود می برد و طاووس ماده بر اثر آن تخم می گذارد. و هم گفته است كه این گونه تخمها به ندرت مبدل به جوجه می گردد. باید بگویم كه این جریان در مرغ خانگی نیز دیده می شود، ولی همان گونه كه جاحظ گفته است این قبیل تخمها خیلی كم به جوجه تبدیل می شود. سپس امام (ع) نی دم طاووس را به دایره هایی سیمین تشبیه فرموده است، و كسانی كه شكل دم طاووس را هنگام برخاستن، و سپیدی ته پرها و پخش و گستردگی آنها را برای آمیزش با ماده اش دیده اند می دانند كه این تشبیه تا چه اندازه درست و بجاست. همچنین خطوط زرد دایره مانندی را كه بر پهنای پرهای دم آن نقش بسته در شدت و صافی، زردی و تابش و درخشش آن به زر ناب تشبیه فرموده، و دایره های سبز رنگی را كه در وسط دوایر زرد مذكور قرار گرفته به پاره های زبر جد همانند فرموده و به سبب گردی و درخشندگی كه دارند واژه شموس (خورشیدها) را برای آنها استعاره كرده است. سپس فرموده است: فان شبهته

بما... تا كل ربیع. وجه شبهاهت رنگهای جوراجور پر و بال و دم و یال طاووس به گلهای بهاری، اجتماع رنگهای گوناگون و زیبایی و خرمی و تر و تازگی آنهاست، و همینها نیز وجه مشابهت آن به جامه های پر نقش و نگار، و بردهای دل انگیز یمانی، و زر و زیور آلات و نگینهای رنگارنگی است كه در میان نقره جا داده شده و به انواع جواهر آراسته و همچون تاجی مرصع در آن میان باشد. پس از این امام (ع) از خرامیدن و آواز و قهقهه طاووس سخن می گوید، و این هنگامی است كه این مرغ، به پر و بال رنگین خود می نگرد، و به زیبایی جامه پر نقش و نگار خود به شگفت می آید، واژه ضحك (خنده) و قهقهه (خنده صدادار) و سربال (جامه) همه استعاره اند، این كه فرموده است زمانی كه طاووس به پاهایش می نگرد و به سبب مشاهده زشتی و باریكی پاهای خود مانند دردمندان فریاد می كشد و پس از اظهار كبر و غرور ابراز فروتنی و زبونی می كند نیز همه بر سبیل استعاره است، و این كه پاهای طاووس به پاهای خروس خلاسی تشبیه شده به سبب باریكی و دارزی و ناهمواری و برآمدگی پشت پای آن است، و در ادامه این سخنان به ناخن پشت پا و كاكل آن اشاره می كند، كاكل طاووس عبارت از پرهای اندك و درازی است كه در میان پر

های سر طاووس به رنگ سبز و پرنقش و نگار تقریبا در قسمت ثلث عقب سر آن ظاهر می گردد، و درباره گردنش محل برآمدگی آن را به ابریق تشبیه می كند كه وجه شباهت آن روشن است، همچنین از فرق سر تا شكمش در سیاهی و براقی رنگ وسمه و یا دیبای سیاهرنگی را دارد كه آن را پوشیده و مانند آیینه صیقلی شده، و با درخشندگی به تابش و نمایش درآمده، و یا همچون چادر سیاهی است كه بر خود پیچیده باشد جز این كه بیننده به سبب بسیاری شادابی و درخشندگی، آن را آمیخته به رنگ سبزتر و تازه ای مشاهده می كند. سپس امام (ع) آمیزه سپیدی را كه در كنار گوش طاووس نقش بسته، و در باریكی و استقامت به خط نازكی می ماند كه قلم آن را ترسیم كرده باشد، و در سپیدی به رنگ گل بابونه می ماند بیان می كند، و درباره رنگهای گوناگون و فراوان آن با اجمالی می فرماید: كمتر رنگی است كه طاووس از آن بهره مند نبوده، و بر آن برتری نداشته باشد، منظور از این برتری بسیاری جلا و براقی و درخشندگی دیبا گونه آن است، و واژه دیبا برای پرهای آن استعاره شده است، پس از این امام (ع) پرهای رنگارنگ طاووس را به انواع گلهایی پراكنده تشبیه می كند، و با ذكر این كه این گلها را بارانهای بهاری به بار نیاو

رده و پرورش نداده است به كمال قدرت آفریننده آنها اشاره می كند و منظور از این سخن این است كه چون پرهای رنگین طاووس را به انواع گلها تشبیه كرده، و گلها برحسب معمول و آنچه در ذهن آدمی است بر اثر بارانهای بهاری و تابش نور خورشید پدید می آید، تذكر می دهد كه اینها را بارانهای بهار و آفتاب تابستان به وجود نیاورده، و با این گفتار عظمت صانع متعال را بیان می كند كه بدون ریزش باران و تابش خورشید این همه رنگهای گوناگون را در این حیوان آفریده است. پس از این حالت دیگر طاووس را كه این نیز موجب عبرت و توجه به حكمت و قدرت صانع متعال است تذكر می دهد و آن فرو ریختن و برهنه شدن طاووس اندك اندك از این پرهای زیبای خویش است، و این كه پرهای آن همگی بی كم و كاست دوباره با همان رنگهای نخستین در جای خود می روید تا آن جا كه تصور می شود این همان است كه بوده است، و این ریختن و روییدن پرهای طاووس را به فرو ریختن برگهای شاخه های درختان و روییدن دوباره آنها تشبیه فرموده است. سپس به مراتب حكمت و عظمت قدرت حق تعالی در پدید آوردن هر مویی از موهای طاووس اشاره می كند كه اگر نیكو مورد دقت و بررسی قرار گیرد، از نظر تابندگی و درخشندگی كه دارد گاهی ه

مچون گل، سرخ و زمانی مانند زبرجد سبز و موقعی همانند طلا زرد به نظر می آید. پس از این گفتار شیوا و رسا، به ژرفای اندیشه اندیشمندان و عمق افكار دانایان اشاره می كند كه دور است از این كه بتوانند این آفریده را توصیف كنند یعنی ناتوانند از این كه علت این رنگها و سبب اختلاف آنها، و اختصاص هر رنگی را در جای خود و علل هیات و شكل آنها و دیگر ویژگیهایی را كه آن حضرت شمرده دریابند و شرح دهند، زیرا كمترین جز آن مایه سرگشتگی اندیشه ها در درك علل، و فرو ماندن زبانها از بیان چگونگی آن است، و احتمال دارد منظور آن بزرگوار عجز و ناتوانی انسان از دقت و بررسی و شرح صفات ظاهری این حیوان باشد، زیرا هر چند گفتار آن حضرت در این باره در كمال بلاغت و منتهای گویایی و رسایی است، اما با این همه در خلال این اوصاف نكات و دقایقی است كه به وصف درنمی آید، و در الفاظ نمی گنجد، و این به مقصود آن حضرت نزدیكتر است، زیرا آنچه پس از این بعد از تنزیه حق تعالی فرموده كه پروردگار خردها را از توصیف آفریده ای كه آن را در معرض دید آنها قرار داده و آن را محدود و رنگین و مركب و مخلوق می بیند، ناتوان، و زبانها را از بیان فشرده ای از چگونگی و بیان اوصاف آن ع

اجز و زبون ساخته موید این گفتار است، پس از این سخنان دوباره با توجه به یكی دیگر از مظاهر حكمت و آثار قدرت حق تعالی به تقدیس ذات لا یزال او می پردازد، كه به مورچگان خرد و مگسها ریز دست و پا بخشیده و بدین وسیله به آنها توانایی داده و همچنین دیگر جاندارانی كه از اینها برتر و بزرگتر همچون ماهیها نهنگ آسا و حیوانات بیابانی مانند فیل كه به آنها اسباب نیرومندی و قدرت عطا فرموده است، سپس درباره این كه خداوند متعال به مقتضای حكمت و تقدیر خود، مرگ را برای هر زنده و جانداری ضروری قرار داده است اشاره، و با این سخن مرگ را كه نابود كننده لذتهاست یادآوری می كند. باید دانست كه برای طاووس احوال دیگری كه بیشتر آنها به این حیوان ویژگی دارد ذكر شده و گفته اند: حداكثر عمر طاووس بیست و پنج سال است، و در سال سوم عمر خود شروع به تخمگذاری می كند، و در سال فقط یك بار در طول سه روز دوازده دانه تخم می گذارد، و پس از سی روز كه آنها را زیر بال و پر خود می گیرد بدل به جوجه می شوند. پرهای این حیوان هنگام فرو ریختن برگ درختان می ریزد، و زمانی كه پیدایش برگ درختان آغاز می شود، پرهای آن شروع به روییدن می كند.

[صفحه 568]

بخشی از این خطبه است كه در اوصاف بهشت است: عزفت: رها كرد و منصرف شد، كبائس: جمع كباسه به معنای خوشه است، عسالیج: مفرد آن عسلوج به معنای شاخه است، افنان: مفرد آن فنن نیز به معنای شاخه است، اكمام: جمع كمامه به كسر كاف پوسته خوشه خرما، العسل المصفق: عسل مصفا، (اگر با دیده دل خویش به آنچه درباره بهشت برایت گفته شده است بنگری، نفس تو از شهوتها و لذتها و دیدنیهای بدیع و فریبای دنیا دلزده می شود و اندیشه ات مدهوش به هم خوردن شاخسارهای درختانی می گردد كه ریشه های آنها در تپه هایی از مشك بر كنار جویبارهای بهشت پنهان گشته، و بر خوشه های مروارید تازه كه بر شاخه های كوچك و بزرگ آن آویزان است، و پیدایش میوه های گوناگون كه از درون غلافهای خود سر بیرون كرده و بی هیچ رنجی به دلخواه در دسترس قرار می گیرد واله و دلباخته می شوی، كسانی كه به بهشت درمی آیند بر آستانه كاخهای آن (جامهای) عسل مصفا و آشامیدنیهای روح افروز به دور آنها به گردش درمی آید، اینها گروهی هستند كه كرامت و بخشش الهی، پیوسته شامل حال آنهاست، تا آن گاه كه به سرای جاوید درآیند و از رنج سفرها و زحمت نقل و انتقالها آسوده شوند. پس ای شنونده! اگر

دل را به یاد دیدنیها و مناظر دل ربایی كه در آن جا به تو رو می آورد مشغول بداری، از شوق وصول به آنها جان از تن تهی خواهی كرد، و برای رسیدن به آنها از این جا با شتاب به دیار مردگان و همسایگی آنان خواهی شتافت، خداوند به لطف و رحمت خویش ما و شما را از آنانی قرار دهد كه برای رسیدن به سر منزل نیكان از دل و جان می كوشند.) فرموده است: فلو رمیت ببصر فلبك. این جمله استعاره لطیفی است، یعنی اگر با دیده بصیرت بنگری، و در معنای آنچه از لذتها و خوشیهای بهشت برایت تعریف و توصیف می شود بیندشی، بهره ها و خوشیهای دنیا را هر چه هم زیبا و شگرف باشد، با كامیابیها و لذتهای بهشت در خور مقایسه و برابری ندیده، و در میان آنها جز نسبتی كه زاییده وهم و خیال است نمی یابی، و در این هنگام می بینی كه نفس تو از دنیا بیزار، و از متاع آن و آنچه در آن خوشی و لذت شمرده می شود روگردان است، و اندیشه ات سرتاسر متوجه به هم خوردن برگها و خم شدن شاخه های پربار درختان بهشت است، پس از این امام (ع) به گونه ای درختان و نهرها و جویبارهای بهشت و دیگر چیزهایی كه آنها را بر شمرده توصیف می كند كه رساتر و گویاتر از آن ممكن نیست. اینك باغهای محسوس دنیا در پیش رو

ی ماست، اگر از قواعد تاویل و حقایق الفاظ عرب و مجازات و اسعارات و تشبیهات و تمثیلات و دیگر صنایع علم بیان كه در آغاز این كتاب شرح داده شده آگاهی و از درك علوم الهی بهره ای داشته باشی می توانی همین بهشت محسوس را نمونه و نردبانی برای شناخت و درك بهشت معقول و لذایذ آن قرار دهی، مثلا درختان بهشت را استعاره برای فرشتگان آسمانها بدانی و به هم خوردن برگهای آنها ترشیح این استعاره باشد و تپه های مشك برای معارف و كمالاتی كه از سوی پروردگار بخشنده به آنان عطا شده و در آنها فرو رفته، و برای آنها آفریده شده اند و مانند درختان كه بر پشته ها می رویند از آنها به وجود آمده اند استعاره باشد، همچنین واژه انهار (رودها) برای آن دسته از فرشتگان كه از تعلق به اجرام فلكی مجردند، و مانند نهرها كه مبداء حیات و سبب بقای درختانند، به منزله اصول و مبادی فرشتگان آسمانی می باشند، استعاره می باشد، و مرواید تازه و ثمراتی كه ذكر شده استعاره برای علوم و كمالاتی می باشد كه از این ارواح عالیه بر نفوس مستعد بی هیچ مضایقه افاضه می شود، و این علوم و معارف همان ثمرات و میوه هایی می باشد كه هر كدام بر طبق میل خواهنده و برحسب استعداد چیننده در دسترس ا

و قرار می گیرد. باید گفته شود كه نیروی بلند پرواز خیال از عبارات مذكور و اشیای محسوسی كه در خلال آنها نام برده شده افاضات مذكور را نقل و برداشت می كند و هر كس به مقتضای میل و رغبت خود صورت آنچه را كه مرغوب و مطلوب اوست به آنها می پوشاند، از این رو در بهشت آنچه دل می خواهد و چشم از آن لذت می برد موجود است، و هر كس شایستگی چیزی را دارد به محض اراده برای او حاضر می گردد. همچنین واژه عسل و خمر برای افاضاتی كه مورد رغبت و موجب لذت نفس است استعاره شده، و ذكر اینها برای این است كه برخی نفوس كه به این گونه آشامیدنیها رغبت دارند آن مشروبات بهشتی را شبیه اینها انگاشته و آن را به صورتی كه دلخواه آنان است تصور كنند. فرموده است: ثم قوم لم تزل الكرامه... تا الاسفار. امام (ع) واژه تمادی را كه از افعال عقلاست برای تاخیر بخشش و كرامت الهی نسبت به مومنان و به درازا كشیدن انتظار آنان در دنیا تا ورود به سرای جاوید و رسیدن به بخششهای خداوند و آسودگی از سفرها استعاره فرموده است. آن بزرگوار پس از ذكر این سخنان، شنوندگان را به آنچه در دیار آخرت است تشویق می كند. فرموده است: فلو شغلت قلبك. یعنی: هرگاه دل خویش را برای رسیدن به آنچه ب

ه تو هجوم خواهد آورد آماده و مشغول گردانی (منظور از این هجوم، و عبارت ما یهجم علیك افاضه و سرازیر شدن این حالات روح افزا و شگرف است) در این صورت قالب از جان تهی خواهی كرد یعنی از شوق وصول به اینها خواهی مرد، و با شتاب برای همسایگی مردگان كوچ خواهی كرد، زیرا آنان به آنچه تو مشتاق آنی نزدیكند. سپس امام (ع) سخنانش را با دعا برای خود و شنوندگان پایان می دهد، و از خداوند متعال می خواهد آنان را برای سلوك در راه او، و سپردن مراحلی كه آنان را به سر منزل پاكان و نیكوكاران برساند آمادگی و توفیق دهد، بدیهی است منازل پاكان همان درجات و مقامات بهشت است. توفیق از خداوند است.


صفحه 556، 557، 568.